سلام دوستان
صبح که میومدم سر کار، به یکباره دلم هوس خاک خراسان و کرد و پابوسی آقا امام رضا علیه السلام...
متاسفانه، امسال، تا الان توفیق زیارت نصیبم نشده و خیلی از این سلب توفیق ناراحتم...
ولی امیدوارم که حتما تا قبل از پایان سال، قسمت بشه و برم زیارت و ...
شاید اینبار، قبل از اینکه من، لب از لب باز کنم و بخوام با آقا حرف بزنم، آقا سخنو آغاز کنه و بگه
" شاید تو را ببخشم..."
شعر زیر، تقدیم به ساحت امام هشتم و زائران آقا...
ناگهان، یاد ضریح و بارگاه افتادم
در همان حال، به یاد رخ ماه افتادم
یاد یک زائر بی پشت و پناه افتادم
یاد صحن و حرم و گریه و آه افتادم
کوه غمها شدم و چون پر کاه، افتادم
باز هم یاد رخ ماه و نگاه افتادم
-
این زمان بود که دل سوی خراسان شد و رفت
گوشه ی چشم نشست، زائر باران شد و رفت
-
کس نفهمید که دل، دلشده ی بوی که بود...
یا که او سلسله بند پر گیسوی که بود...
کس ندانست که این خسته ثناگوی که بود
کس ندانست که این حادثه، جادوی که بود
کس نفهمید که چشم غزلش سوی که بود
کس نفهمید که این قافیه، آهوی که بود...
-
کمکمک شام غریبانه به پایان شد و رفت
کفر و جهل دل این شب زده ایمان شد و رفت
-
در همان حال که چشمش به کبوتر افتاد...؛
بی خود از خود شده و در بغل در افتاد
نا خود آگاه به لب، مادر، مادر! افتاد...
دل او با همه ی خاطره ها، در افتاد
تن بیمار شد و گوشه ی بستر افتاد
بر زبان نام خوش حیدر، حیدر! افتاد...
-
نام مادر به دلش آمد و گریان شد و رفت
به سوی پنجره فولاد، شتابان شد و رفت
-
همه با بوی خوش یاس و گلاب آمده اند
همه ی مدعیان، مست و خراب آمده اند
همه با آینه و باده ی ناب آمده اند
همه آتش شده با قلب کباب آمده اند
همه از بهر کرامات و ثواب آمده اند
تشنگانند همه، در پی آب آمده اند
-
آسمان دلشان محفل خوبان شد و رفت
قلبشان سوی خدا، مست و خرامان شد و رفت...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان:
سر بزنی ها